-
نامردان زمونه
چهارشنبه 18 آبان 1390 16:37
مردان در مسیر عشق به وسعت آسمان ها نامردند! گدائی عشق میکنن تا زمانی که به تسخیر قلب زن مطمئن نیستند ! اما همین که مطمئن شدند ؛ نامردی را در کمال مردانگی به جا می آورند... (دکتر شریعتی)
-
دلم گرفته
چهارشنبه 30 شهریور 1390 11:16
-
دلتنگ
یکشنبه 22 خرداد 1390 14:27
گاهی دلتنگ میشوم... گاهی دلم فریاد می طلبد از سر شادی ، از سر غم از سر دلتنگی... گاهی چشمانم را هدیه میکنم به هق هق های بسیار ! گاهی سرمای دستانم ، گرما را تمنا میکند. گاهی بغزهای مداوم مسیر زندگی را پر پیچ و خم میکند و دشوار ! گاهی دلتنگ میشوم... دلتنگ بی دقدغگی ... دلتنگ تمام روزهای کودکی ... دلتنگ لحظه های ناب...
-
من اومدم
سهشنبه 3 خرداد 1390 13:08
سلام یه دنیا سلام ... یه دنیا ممنون ... ممنون به یادم بودین ... اومدم بعد از مدتها ... بعد از یه عالمه وقتی که یه عالمه اتفاق تو زندگیم افتاد ... اومدم ... دلم گفت که بنویسم ... دلم تنگ شده بود واسه دلکده ام ... واسه اینجا ... واسه فصل بی عشقی ... نه اینکه این همه مدت نبودم ... نه اینکه نباشم و دلکده ام رو تنها گذاشته...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 14:43
چه بی تابانه می خواهمت ، ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری چه بی تابانه تو را طلب می کنم بر پشت سمندی گوئی نوزین که قرارش نیست و فاصله... تجربه ای بیهوده است بوی پیراهنت این جا و اکنون کوه ها در فاصله سردند دست در کوچه و بستر حضور مانوس دست تو را می جوید و به راه اندیشیدن یاس را رج می زند بی نجوای انگشتانت فقط و جهان از...
-
سالگرد یکی شدنمان
شنبه 25 آبان 1387 15:03
این عشق ماندنی...این عشق بودنی...این لحظه های با تو نشستن سرودنی است... این لحظه های ناب در لحظه های بی خودی و مستی ، شعر بلند حافظ از تو شنودنی است... این سر نه مست باده... این سر که مست... مست دو چشم سیاه توست... اینک به خاک پای تو می سایم... کاین سر به خاک پای تو با شوق ستودنی است... تنها تو را ستودم...! آن سان...
-
تنها دلیل بودنم
پنجشنبه 17 مرداد 1387 13:38
برای زیستن اینک تویی بهانه ی من به شوق تو ، به ذوق تو ، برای تو ، امروز آمده ام تا باز کنم دروازه های دلکده ام را به روی مهربانی هایت و گلهای عشق و جودمان را آبیاری کنم آمده ام تا تکرارها را بازگو کنم ... آمده ام فریاد بزنم عاشقانه هایمان را آمده ام تا خیلی آرام به تو ای خوب بگویم دشوار است زندگی بی تو... آمده ام تا...
-
فصل زندگی
جمعه 25 آبان 1386 03:25
سپاس می گزارم عقدی را که در آسمانها بسته شده است هم اکنون بر زمین پدیدارخواهد شد این جفت یکی خواهد شد از الان تا اَبدالآباد.
-
پیوند من و تو
شنبه 24 شهریور 1386 02:45
آنان را که خدا به یکدیگر پیوند داده باشد ، هیچ اندیشه ای ازهم جدا نتواند کرد حکایت من و تو ، حکایتی بس شیرین و دشوار بود ! قصه ی آرامی بود که با یک تلنگر اوج گرفت ... پیش چشم تو سخت ترین ها هم آسان بود ، آنچنانکه یک دل سنگی در مقابل واژه واژه ی سخن هایت نرم شد ... دو چشم خسته در مقابل جرقه نگاه تو باری دگر کتاب زندگی...
-
محو تماشای توام !
یکشنبه 11 شهریور 1386 15:17
گفته بودی که چرا محو تماشای منی آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی مژه بر هم نزنم تا ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
-
سرنوشت انتظار !
دوشنبه 11 تیر 1386 02:18
بعضی عشق ها آتشینند اما کم عمق و سطحی گردبادی بر پای می کنند و زود هم سرد می شوند اما بعضی عشق ها عمیقند و ملایم چون یک نخ باریک شروع می شود و در طول زمان استمرار می یابد بالاخره رسید اون روزی که باید می رسید ، اون روزی که منتظرش بودیم ! یادته گفتم یه گل پیدا کردم ؟! یه گل خوشبو ! یه گل زیبا ! اون گل رو خدا بهم هدیه...
-
مرز خواستن !
شنبه 8 اردیبهشت 1386 02:39
چه زیباست بخاطر تو زیستن ... و برای تو ماندن... به پای تو بودن... و به عشق تو سوختن ! و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن ... ! ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست ... ! بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ... ! چه زیباست بخاطر تو زیستن ... ثانیه ها را با تو نفس...
-
جشن خاطره ها !
شنبه 18 فروردین 1386 02:00
ثانیه ها و ساعتها و فصلها گذشت تا به فصل جدید زندگی رسیدیم ! روزها با شتاب از کنار هم گذشتند تا تو مرا به باور رساندی به باور آن همه عشق و زیبایی ! مهربانی لطیفت را حتی در سردترین روزهای زمستانی از من دریغ نکردی ! چه دشوار اما ساده دل را به هم سپردیم و خاطره ها را باهم ساختیم ! من که در کوچه پس کوچه های شهر غم گم شده...
-
بهاری دگر !
جمعه 3 فروردین 1386 03:01
گوش کن صدای پای عبور می آید ، عبور از نور ...از کوچه پس کوچه هایی که در فراسوی راهمان هستند ... اکنون بهار دل ، ترنم شکوفه ها را زمزمه می کند و کوچه یکپارچه آواز شده است بهار روی هر شاخه کنار برگ ، شمع روشن کرده است ... پنجره را باز کن که نسیم صورتت را نوازش دهد ... رنگ زیبای شکوفه های گیلاس چشمانت را جلا بخشد ... عطر...
-
دنیای آدما ...
شنبه 19 اسفند 1385 02:45
قلب آدما مثل یه جزیره دور افتاده می مونه ... اینکه چه کسی واسه اولین بار پا به جزیره میزاره مهم نیست ! مهم اون کسی است که هیچ وقت جزیره رو ترک نمی کنه ... کاش می شد یاد بگیریم دل کسی رو نشکنیم ... کاش می شد یاد بگیریم در مقابل کارهامون برای دیگرون منت نزاریم ... کاش می شد یاد بگیریم صادق باشیم ... کاش می شد بچگانه...
-
...!
شنبه 21 بهمن 1385 02:36
آنچه در ملکوت مقدر نشده باشد در هیچ کجای دنیا رخ نخواهد داد !
-
بغز سنگین...
چهارشنبه 27 دی 1385 03:07
دلم خیلی گرفته ...!!! اندازه آسمونا ...نه اندازه دو دنیا دلم گرفته ... انگار بغض دارم ...دنبال یه بهونم که چشمامو بارونی کنم ... نمی دونم کی میخواد این بغضم بشکنه ...که اگه بشکنه گوش عالم رو کر می کنه ... آخ که چه روزگاریه ! چقدر دنیا کوچیکه ...!قربونت برم خدا خیلی بزرگی ... دلم می خواد برم یه جای دور ...انقدر دور که...
-
نا پیدا در تو...
سهشنبه 19 دی 1385 03:33
امشب از آسمان دیده تو ، روی شعرم ستاره می بارد... در سکوت سپید کاغذها ، پنجه هایم جرقه می کارد ! شعر دیوانه تب آلودم شرمگین از شیار خواهش ها ! پیکرش را دوباره می سوزد ، عطش جاودان آتش ها ! آری ، آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست... من به پایان دگر نیاندیشم که ؛ همین دوست داشتن زیباست .... از سیاهی چرا حذر...
-
تولدت مبارک !
چهارشنبه 13 دی 1385 02:26
اگر آسمان به ستارگانش ... خورشید به آفتابش ... زمین به عظمتش ... باغ به گلهایش ... می نازد ... من به قلب پاک و آسمانی تو می نازم ! و قسم به سادگی ات ، ساده می گویم دوستت دارم ... آسمونی ترین ، مهربونترین ، نازنین ترین ... تولدت مبارک !
-
دوراهی زمونه !
چهارشنبه 6 دی 1385 03:00
تا حالا شده انقدر فکر کنی که گیج بشی و ندونی یا نتونی کار دیگه ای انجام بدی ! درست مثل این روزای من ! این روزایی که انقدر تند تند داره می گذره مثل سرعت نور ... مثل جت ... مثل هر چیز تند و فرز دیگه ای ... مثل میگ میگ ...! بعضی روزا دلم میخواد خیلی سریعتر بگذره حتی سریعتر از سرعت نور ...! ولی بعضی روزا ... بعضی روزا می...
-
روزگار لعنتی !
دوشنبه 13 آذر 1385 02:47
کاش کور بودم و نمی دیدم ... کاش کور بودم...! کاش بی سواد بودم و نمی تونستم بخونم ...کاش بی سواد بودم...! کاش بچه بودم ...یه بچه ی کوچولو...بی خیال و بی دقدغه ...! کاش پرنده بودم و می رفتم به اونجایی که دلم می گفت ...! کاش می تونستم بهت نشون بدم تموم احساسمو... عشقمو ... حرفامو...! کاش می شد بهت بگم چقدر دوست دارم...
-
...!
سهشنبه 16 آبان 1385 02:11
و ای باران ...! باران ...! شیشه ی پنجره را باران شست ! از دل من اما ... چه کسی نقش تو را خواهد شست !!!
-
زندگی زیباست !
شنبه 6 آبان 1385 08:24
زندگی خالی نیست ! مهربانی هست ! سیب هست ! ایمان هست ! آری ... تا شقایق هست زندگی باید کرد ... در دل من چیزی است ، مثل یک بیشه ی نور ، مثل خواب دم صبح ! و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد ...بدوم تا ته دشت...برم تا سرکوه... دورها آوایی است که مرا می خواند ...!
-
دلم گرفته!
یکشنبه 16 مهر 1385 00:15
دلم گرفته ! دلم عجیب گرفته است !!!! و هیچ چیز ! نه این دقایق خوشبو ، که روی شاخه نازنج می شود خاموش ! نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این شبوست ! نه .... ! هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند ! وفکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد !
-
یه عالمه سلام
چهارشنبه 5 مهر 1385 02:18
سلام ... سلام به همه ی دوستای گلم ! سلام به همه ی شما که دلم برای تک تکتون یه عالمه تنگ شده ! سلام به همه ی شما مهربونترین ها که همیشه به یادم هستید... خیلی وقته که بهتون سر نزدم ...خیلی وقته که نیومدم به بلاگ اسکای ... یه وقت نزارین رو حساب بی معرفتی ! نه ! سرم یه ذره شلوغ شده ...وگرنه به این زودی ها دست از سرتون بر...
-
روح زندگی من !
جمعه 24 شهریور 1385 02:58
و تو آن فرشته ای که با آمدنت به روزگار تیره و تارم رنگ مهر و وفا بخشیدی ! دفترچه ی خاطرات قلبم را که خالی از عشق و یکرنگی گشته بود، سرشار از عشق و محبت کردی ! من که در کوچه پس کوچه های این روزگار، گم شده بودم ناگهان با جرقه ی نگاه تو ، ای بهترینم ، پیدا شدم ! تو با گرمی دستانت، با لطف بی کرانت، با عشق آسمانیت، با...
-
تردید !
جمعه 10 شهریور 1385 02:11
در مورد هر چه می گویی و می شنوی تردید کن و تحت تاثیر هیچ کس قرار مگیر ! همراه با تردید همه چیز را خوب ببین و بشنو ! در این حال که حساسیت تو افزون شده آرام آرام پیامی را در می یابی و چیزی با تو سخن می گوید !
-
دوست دارم
سهشنبه 31 مرداد 1385 02:23
تو را دوست دارم ! نگاهت را ، کلامت را و آغوش مهربانت را ! تو را دوست دارم به اندازه تمام رنگهای زیبای دنیا نه کم است به اندازه تمام زیباییهای دنیا نه باز هم کم است تو را به اندازه تمام دنیا دوست دارم من تو را در تک تک ذرات وجودم لمس کردم ، در هر نفسم عطرت را حس کردم و با هر ضربان قلبم عاشقانه تو را زندگی کردم دیگر در...
-
زندگی
شنبه 21 مرداد 1385 02:52
زندگی شاید خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد ! زندگی شاید ریسمانی است که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد ! زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر می گردد ! یا عبور رهگذری باشد که کلاه از سر برمیدارد و به رهگذر دیگری با لبخند بی معنی میگوید:صبح بخیر ! زندگی شاید آن لحظه ی مسدود است که نگاه من در نی...
-
میلاد فرزند کعبه !
سهشنبه 17 مرداد 1385 02:13
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را ! که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را ! امشب رخ زیبای آسمان نشان از وجود پرشور علی (ع) را دارد ! باد آرام آرام ، صدای جوانمردی و مردانگی علی (ع) را به گوش جهانیان می رساند ! دگر قدرت سخن گفتن نیست ! بایست سکوت کرد و عظمت عظیم ترین و پاک ترین مرد جهان را با چشم دل دید ! و تا ابد با...