تولدت مبارک

**تولدت مبارک**

لبخند زدی و آسمان آبی شد

شب های قشنگ مهر مهتابی شد

پروانه پس از تولد زیبایت

تا آخر عمر غرق بی تابی شد

مژگان جونم ٬ خواهر نازم ٬ زیباترینم ٬ سنگ صبورم ٬ مهربونم ٬ بهترینم ٬ همدم همیشگی ام

 تولدت مبارک

هجدهمین بهار زندگی زیبایت را با یه عالمه عشق و صداقت ٬ با یه عالمه کلمات قشنگ و رنگارنگ تبریک می گم

تا ابد بهترینها و قشنگترین ها رو برای تو که بهترینی ٬ آرزو می کنم

و تا آخر دنیا زیر سایه ی خدای مهربون و مامان و بابای گلمون شاد باشی و سربلند گل من !

 

تنها تر از همیشه...

 

 

در روزگاری که رنگها رد محوی به جا خواهند گذاشت ؛ دیدن تصویر مهر انگیز تو کار ساده ای نیست ......

.....

...........

..................

و....

اینک من هستم و تنها تصویری که همه چیز من در آن گمشده است ٬ ....

تصویری که مرا به سفری ژرف و بی واژه رهسپار است.......!!

 

عزیزترینم....

 

 

ای تنها ترین ستاره ی شبهای تارم ؛ با تو می خواهم بگویم اسرار نهانم ...

 

گوش فرا ده که چه می گویم !آری با تو هستم !!....

 

 با توام که روزگاری عشق و یکرنگی را به من هدیه کردی !

 

با توام که مرا با وجودت به اوج یکدلی رساندی !

 

من در چشمان زیبای تو مفهوم صداقت را با تمام وجودم آموختم !

 

تو با گرمی دستانت بذر عشق را در نهانم رویاندی !

 

من عمری با حرفهای زیبای تو به نقطه ای از زیبایی رسیده بودم !

 

من در دریایی از معرفت تو غرق می شدم و هراسی نداشتم !

 

عمری در کوچه ی مهر و وفا شانه به شانه ی تو قدم می زدم !

 

اکنون چه می گویی با من ؟! از چه صحبت می کنی تو ؟

 

  عشق و یکرنگی ات را در کدامین کوچه پس کوچه های این شهر غریب گم کردی ؟

 

صداقت زیبایت را در کدامین خاک سرد روزگار مدفون کردی ؟ از چه می گویی ؟!

 

گرمی دستانت عمری مهمان دستان من بود ، من این مهمان خوشایند را قسمتی از وجود خود کرده بودم !

 

حال تو بگو چگونه قسمتی از وجودم را از خود برهانم ؟

 

تو بگو چگونه دلم را که سرشار از عشق و تمناست به کینه و نفرت فرا خوانم ؟

 

من در کدامین قصه به دنبال چشمان زیبای تو باشم ؟ چگونه مفهوم صداقت را از خاطرم بشورانم ؟

 

من تا کجای این دنیا این غم تلخ وسنگین را بر دوش کشم ؟

 

من در تلاش پر کردن این فاصله ها و تو در تلاش فرار از من و ایجاد این فاصله ها!......

 

و اکنون سکوت اختیار می کنم و چشمان سرشار از تمنایم را به چشمان معصوم و زیبایت می دوزم و می گویم :

 

چگونه وداع را با تو "ای عزیز دل" بدرود گویم ؟!؟!؟!؟!؟!؟

 

 

 

**عیدتون مبارک**

 

 

ماه رمضون امسال هم با همه ی قشنگی هاش تموم شد !

ولی کاش کارهای خوب و قشنگی که تو این ماه انجام می دادیم مختص این ماه نباشه !

من به شخصه به قولی که قبل ماه رمضون داده بودیم وفا کردم ((اصولا بی وفا نیستم   )) و

سر سفره ی افطار و سحر یاد همه ی شما خوبان بودم .

نماز و روزه های همه ی شما دوستای گلم قبول باشه .و این عید عزیز بر همتون مبارک !

 

فزت و رب الکعبه

 

فزت و رب الکعبه

 

آنگاه که شمشیر ابن ملجم فرود آمد ، جلالت ها و شکوه ها از فروتنی

بر پیراهین وصله دار ، کفش های پینه دار و زره ای که در آوردگاه های عقیده و ایمان پاره شده بود سر خم کردند !

ارکان هدایت شکست و ستاره درخشان علوم نبوی خاموش و آیت حق مورد هجوم و ریسمان محکم الهی
از هم گسست !

علی (ع) باران رحمتی بود که از آسمان بر سر مردم آن عصر فرو بارید

و افسوس ! که قدر فیضش را نشناختند و کافر کیشانه او را رها کرده و با همه وجود به سراب در آویختند !

آیا عصر ابن ملجم تبهکار تر از ابن ملجم نبود که نتوانست بزرگترین و عظیم ترین و جلیل ترین موجود حاضر در

خلقت خداوند را در بر گیرد !؟ و از او غفلت نمود ؟!

 

« و اکنون مرد سرزمین نور در روشنایی مطلق آرمیده »

« کوچه پس کوچه های شهر مهر و محبت ، بوی غم و غربت گرفته »

« کودکان معصوم با پای برهنه به دنبال پدر مهربانشان به این سو و آن سو پر می کشند و تا ابد چشم به راه خواهند ماند ! »

« زمین و زمان از سنگینی این غم عظیم به صدا در آمده اند »

« و عالم در کمال ناباوری این مصیبت را بر دوش خواهد کشید...»

شهادت بی رحمانه ی بزرگ مرد عالم ؛ علی ابن ابیطالب را تسلیت عرض می نمایم .

رفتی بی بهونه…



 

تو داغ ترین روزهای تابستون ، چشمات دلمو برد به مهمونی

 

عشق   و     صداقت     و     یکرنگی

 

روزها و ماه ها و سال ها در کنار تو ای عزیز ترین عزیز! به زیبایی گذشت…

 

افسوس و هزاران افسوس که تو یکی از سردترین روزهای زمستون چشماتو بستی رو ،

 

همه ی خوبی ها و خاطره های قشنگمون !

 

ومنو تنها گذاشتی میون این همه خاطره های رنگارنگ !

دلم گرفته!






دلم تنگه........
                     دلم گرفته ............
                                      دلم گریه می خواد ..........
      

آری دلم گرفته٬ از این روزگاران بی فروغ ! از این تکرارهای ناپایان !

دلم گرفته از این همه کینه .... این همه دروغ !

از این مردمان نا مهربان و بی وفا دلم گرفته .......

دلم برای کوچه پس کوچه های مهربانی ها تنگ است !

دلم تنگ است برای کودکی ام که پاورچین پاورچین روی سنگفرش های زندگی بی دقدغه قدم می زدم !

برای تنها گل محبتی که در بیابان دلم روئید و پس از این همه بی مهری و دروغ خشکید دلتنگم!

دلم برای دلتنگی های شیرین و انتظارهای کشنده تنگ است...!

نمی دانم کدامین نامهربان ٬ خواب را از دیدگانم دزدید که اینگونه در حسرت و دلتنگ خواب

شیرینم سرگردانم ؟!

دلم گرفته ! دلم تنگ است ! روزگار چشمانم طوفانی است و در انتظار باران های سیل آساست.....


    آره !
           این روزا دلم بدجوری گرفته ... چشمام منتظر یک بهونه است ...

                                    که هی بخواد بباره.........




**بوی ماه رمضون**



**بوی ماه رمضون**

بوی ماه رمضون رو با تمام وجودم حس می کنم !

صدای ربنای دم افطار رو با گوش دلم می شنوم !

بوی سحر و راز و نیاز با خدای مهربونم به مشامم می رسه !

صدای زیبای اذان ٬ که انگار با تمام روزا و ماههای سال فرق داره ٬ رو می شنوم !

بوی آش رشته ی مامان گلم می آد که تا دم افطار منو وسوسه می کنه !
 ((البته خودمو خیلی کنترل می  کنم ))

تو این ماه یه حس عجیبی به من دست می ده ! یه حسی که سرشار از تمام پاکی هاست .

نمی خوام بگم بی گناه ترین موجود روی زمینم ٬ ولی از وقتی خودمو شناختم انقدر ارزش برای

این ماه عزیز قائل بودم که سعی کردم یه خطای کوچولو حداقل تو این ماه ازم سر نزنه !

امیدوارم هممون قدر این ماه عزیز رو بدونیم و دست به همون یه خطای کوچولو هم نزنیم و از

همه مهمتر این که دل کسی رو نشکنیم ٬ تا به قول یکی از دوستای گلم اون دنیا شاکی

خصوصی غیر از خدا نداشته باشیم (( آمین! ))

دوستای خوبم ! بیاییم یه قولی به همدیگه بدیم ٬ البته سر قولمون بمونیم و زیرش نزنیم ٬

قول بدیم دم افطار و سحر به یاد همدیگه باشیم و همدیگر رو از دعاهای قشنگمون دریغ نکنیم .

نماز و روزه های همتون قبول باشه (((پیشاپیش)))

نفرت عاشقانه...

نفرت 

نفرت

چرا پس از هر عشق نفرتی است ؟!..........

                  

                           نفرتی عاشقانه ! که از ابتدا مقرر شده است ؟!

 

تلاطم خوشیها ، بیهودگی خطیر ! و یک آشفتگی عمیق ..........!!!!!!!!

 

                

تو خواهی رفت....!



 

می دانم تو نیز خواهی رفت ، می دانم ! اگر چه دوستم داری !

 

       مگر هر قصه ی شیرین پایان نمی گیرد!؟!؟!؟!؟!