غربت لحظه ها

 

 

چه سکوت سردی بر زندان قلبم حاکم شده است ، سکوتی که سرشار از فریاد ناگفته هاست !

 

عجب عالم غریبی است ؛ گویا

 

من ، تو را ، و تو ، مرا در غربت لحظه ها به غم نشانده ایم !

 

میان یکی شدن ما انتظار سردی جاری است !

 

وانتقام از این انتظار بی پایان چه دشوار است و ناممکن !

 

چه زیباست تداعی خاطرات ؛ خاطرات رفته بر باد ، گذشته از یاد !

 

ثانیه ها ، روزها ، ماه ها و سال ها چه باشتاب پی هم می دوند...

 

گویا شکارچی زمان فکر شکار و نابودی آنهاست !!!

 

چشمانم لبریز از اشک و حسرت گشته ، چرا که بی دلیل رفتن ها و ساده گذشتن ها را تجربه کرده !...

 

...............!!!!!!

 

 

....و امروز قلم می زنم تنها برای تو !

 

تو که بارفتن بی دلیلت مرا به انتظار و حسرت مهمان کردی !!!!!!

 

و باور بدان سخت است .......

                  

 سخت است... پا گذاشتن به این مهمانی دردناک ...!!!

 

سخت است ..................!!!!!!!!!!!!! 

نظرات 23 + ارسال نظر
سیاوش شنبه 24 دی 1384 ساعت 10:35 http://www.tanbooremast.blogsky.com/

هنوز هم مثل همیشه مطلبت زیبا بود و خواندنی . همیشه خوش باشی و سلامت.

چشم تو چشم شنبه 24 دی 1384 ساعت 11:04

سلام
کجاش سخته آبجی ؟!ِD:

من دوست می دارم لینک بدم .. ولی این کلمه ی تبادل چندان خوشایند نیست ... نه ؟!

پرنده تنها شنبه 24 دی 1384 ساعت 12:46 http://parande-tanha.blogsky.com

این عکست منو کشت .
آره ، زمان برنده اول روزگاره ...
آره سخته ، میدنم چی میگی ...
الکی هم شعار نمیدم خوش باش ، چون خوشی مال دو ساعته ... بقیش ...

حامد شنبه 24 دی 1384 ساعت 14:50 http://hamed62.blogfa.com

سلام
واقعا نمیدونم راجع به این شعر زیبایی که نوشتی چی بگم
مریم جان این شعر خیلی قشنگ بود
باز هم بنویس
راستی تو هم لینک شدی

آرش شنبه 24 دی 1384 ساعت 16:18

سلام
ممنون از تذکر به فعل من .عکستان زیبا بود اما نتوتنستم مطلبتان را بخوانم ولی حتما انجامش می دهم .

شایان شنبه 24 دی 1384 ساعت 18:19 http://www.mayanasri.mihanblog.com

دوباره سلام
مریم جووون
آره نامزدم توی لبنان زندگی میکنه ولی ایرانی بهت قول میدم سلامتونو بهش میرسونم
به امید دیدارتون
شایان

شایان شنبه 24 دی 1384 ساعت 18:20

لینک من هم شدی تو هم مایلی این کارو بکن

بی آشیانه یکشنبه 25 دی 1384 ساعت 06:14 http://eshghyahavas.blogsky.com

سلام مریم جان:
خوبی؟ چه خبر؟ از این که به فکر هستی ممنون٬ شرمنده اگه وقت نمی کنم که مرتب بهت سر بزنم٬ البته سعی کردم که همه مطالبت رو بخونم و هیچ کدوم رو بدون کامنت نذارم٬ به هر حال موفق باشی عزیز...

بریم سر اصل مطلب:
مریم جان٬ اونی که قدر تو رو نمیدونه لیاقت تو رو نداره٬ خواستنش کاری بی فایده و پوچه٬ تداعی خاطرات رفته بر باد فقط لحظه های شیرین آینده که در انتطار تو هست رو تلخ میکنه...
منم دل خونه ولی دیگه نه برای اون می نویسم نه حتی برای دلم.
موفق باشی و سر بلند...

بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com

mohammad یکشنبه 25 دی 1384 ساعت 13:29 http://baran-e-bahary.blogsky.com/

salam
bebekhshid ke farsi type namikonam akhe type farsim aslan khob nist


dar kol sher shere por ehsasi bod
ziba bod

hamishe entezar sard nist
entezare to yek entezare dagh ast
entegham az gozshte karist bihode
sakhtane ayande ra chareee kon

raftan dalil namikhahad hamishe
khode raftan dalile raftan ast gahi
dar peye dalile etefaghate gozashte nabayad bod
ba negahe b egozashte zendegi ziba nist har chand khaterate gozashte kheily ziba bashad

tashbihat jaleb bod
shekarchiye zaman
entegham az entezar
kheily tashbihate jalebi bod

vali baz aks on ertebat ro ba sher bar gharar namikone
negahe zan on negahe entezar gone nist
on negahe dokhte be dar nist
ghame negahesh kame dar kol
khosh bashid

agar vaght kardid kami az neveshtehaye man enteghad konid
bye

بهزاد یکشنبه 25 دی 1384 ساعت 19:03

سلام مریم .
آدمایی مثل تو کم پیدا میشه
من دوست احمد هستم
اسمم بهزاد این شعرم تقدیم به تو
کاش دستانم مثل دستانت می توانست گرم باشد
و وجودم از عشق سرشار

اما
من سردم
سرد تر از بارش برف
زردم
زردتر از برگ درخت
عشق را در حاثه گم کرده ام
و در تکاپو با سرنوشت
تو را

من خودم و مسعود یکشنبه 25 دی 1384 ساعت 21:28 http://3tadoost.blogsky


خب از اول میگفتی یکی از چشات دروازس که من اینقدر انگشتای خودمو خسته نمیکردم واسه تایپ کردن !!

پ.ن : این بود نتیجه اون همه حرف زدن دیگه !؟

مسعود یکشنبه 25 دی 1384 ساعت 21:30

چشات دروازس = کنایه از یه گوش در و یه گوش دروازس D:

رضا دوشنبه 26 دی 1384 ساعت 09:32 http://www.mesom.blogfa.com

سلام .خوبی خیلی عالی بود . خوشحال می شم به وبلاگ من بیای
ممنون

مهدی دوشنبه 26 دی 1384 ساعت 13:45 http://www.gereftedel.blogfa.com

ممنون که با لحن محترمانه بهم توپ و تشر زدی که ...
جوابی ندارم بدم ...
اگر چه باب توجیه همیشه بازه اما حرفات از دل برخاسته بود ...
راجع به این پست جدید هم باید بگم ...
این شکارچیه فقط به دریدن ... تکه تکه کردن فکر می کنه ...
صرفا از روی گرسنگی نیست که ...
دلت تنگه ... چرا ؟
البته شاید این سوالم احمقانه بود ...
بگذریم ...
سلام ...

مهرنوش دوشنبه 26 دی 1384 ساعت 15:43

خیلی عارفانه بود...
دوستتان دارممممممممممممممممممممممممممممممممم
سلام برسان.

صدر چهارشنبه 28 دی 1384 ساعت 10:27 http://khodkar.blogsky.com

سلام!
بهترین مهمانی که تا حالا رفتم مهمانی تنهایی دلم در بین جمعی از دوستانم بوده!
..... چه سخت است در میان جمع بودن ولی گوشه ای تنها نشستن!نه بخاطر اینکه تنهایی شاید به خاطر این که معنی تنهایی رو نمی دونی!انفجار دل همین جاست که همه دورتادورت و گرفتن اما باز تو تنهایی!
موفق باشی
صدر
صدر

قاسم پنج‌شنبه 29 دی 1384 ساعت 22:29 http://www.yaseetanha.blogfa.com

سلام مرمر ی خانم

وبلاگتو دیدم قشنگ بود دستت درد نکته

بهزاد جمعه 30 دی 1384 ساعت 19:01

کاش ..........

مهدی جمعه 30 دی 1384 ساعت 20:06 http://www.gereftedel.blogfa.com

سلام مریم عزیز !
مریم پاک !
تو خیلی خوبی ...
داشتم به این فکر می کردم که تو واقعا خیلی خوبی که می آی حرف دلتو می زنی ...
اگه مخالفی باهام ... می گی ...
اگر هم موافقی در مورد نوشته ام اغراق نمی کنی ...
ممنون ...
تو واقعا خوبی ...
مطمئن باش اینطوری راحت ترم ...
اگه پست جدید دلگیر بود ... ببخش ...
از یه ذهن خسته و غمناک ارسال چنین پست هایی همچین چیز عجیب غریبی نیست ...
بازم ممنون ...
در مورد پست جدیدت ... باید بگم ...
همیشه آرزو داشتم سهم من و یار از غم یکی نباشه ...
تو او را و او تو را در غربت لحظه ها به غم نشانده ...؟
کاش معنای عمیق این جمله رو می تونستم به خوبی درک کنم ...
اما کمی احمق هستم ...
تو ببخش منو ...
بازم بنویس که تشنه مطلباتم ...

فرامرز شنبه 1 بهمن 1384 ساعت 03:00 http://faramarzjoon.blogsky.com

سلام مریم جان ..من بی معرفت نشدم ..شما دیگه بعد از قرار وبلاگی دیگه ما رو تحویل نمی گیرید (چشمک ) دلگیر نباش آسمان در دستان توست ..همه در کنار هم هستیم حتی اگر از هم متنفر باشیم ....راستی اجبار می دانی چیست ؟؟؟؟گذشته را بی خیال شو ..به محسن فکر کن که هرچه زود تر سالم به خانه بیاید

حامد شنبه 1 بهمن 1384 ساعت 19:13 http://hamed62.blogfa.com

سلام مریم جان
ممنون که به من سرزدی
چند روزی رفته بودم مسافرت
راستی یه چیزی می خوام بهت بگم ولی...

*پرنسس* یکشنبه 2 بهمن 1384 ساعت 01:45 http://yasesefid.blogsky.com

مثال همیشه پاک نوشتی و زیبا


موفق باشی مهربان
« لحظه ها شاید معنای حقیقی زندگی باشند »

و گاهی گذر از یک لحظه .. گذر از یک زندگی است .. فراموش مکن

قاسم یکشنبه 9 بهمن 1384 ساعت 20:32 http://www.yaseetanha.blogfa.com

ممنون از اینکه به من سر زدی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد