دوراهی زمونه !

 

تا حالا شده انقدر فکر کنی که گیج بشی و ندونی یا نتونی کار دیگه ای انجام بدی !

درست مثل این روزای من ! این روزایی که انقدر تند تند داره می گذره مثل سرعت نور ...

مثل جت ... مثل هر چیز تند و فرز دیگه ای ... مثل میگ میگ ...!

بعضی روزا دلم میخواد خیلی سریعتر بگذره حتی سریعتر از سرعت نور ...!

ولی بعضی روزا ... بعضی روزا می خوام زمان ثابت بشه و دیگه حرکت نکنه ...

انقدر مشغله ی فکری ام بزرگ شده که نمی تونم مهارش کنم ...

آخه ... آخه خیلی سخته ... خیلی ...

انگار یه جوری ترس تو دلم جا خوش کرده ... شاید هم شک و تردید باشه ...

نمی دونم چیه ؟؟؟؟؟؟!!!!

فقط می دونم هر چی که هست داره با روانم بازی می کنه ...

شاید حرفای اطرافیون هم بی تاثیر نباشه تو این ترس و شک و دلهره ...

آخه بعضی از حرفاشون عین حقیقته ...

نمی دونم چرا انقدر ضعیف شدم ... نه ...نه ... بحث ضعیف شدن نیست...

تمام بحث تجربه ی اطرافیونه ...

نمی دونم چرا اینجوری شدم ؟ مریمی که یه روزی سنگ صبور همه بود ،

حالا خودش در به در دنبال یه سنگ صبور می گرده ...

نمی دونم این راهی که می خوام انتخاب کنم درسته یا غلط...

اگه غلط باشه چه جوری خودمو ببخشم ...؟!

نمی دونم چی کار کنم ؟! واقعا نمی دونم ....

تموم ترسم اینه که این روزگار لعنتی بر من غلبه کنه ....تموم ترسم از اینه که

یه روز پشیمون بشم ... تموم ترسم از اینه که یه روز یه عالمه افسوس بخورم ...

افسوس خیلی از باید و نبایدها رو ...خیلی می ترسم ...خیلی ...!

فقط ازتون می خوام ، با دلهای پاک و مهربونتون برام دعا کنید ...

یه دنیا ممنون...

 

 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
رفوزه چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 03:20 http://partizanha.blogsky.com

امیدوارم از این دوراهی ، راه درست رو انتخاب کنی.

ستاره چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 03:25 http://setareh-banoo.blogsky.com

سلام مریم جون
وبلاگت خیلی قشنگه.
خوشحال می شم به کلبه ی تنهایی من سر بزنی
امیدوارم هر چه زودتر ازین دو راهی خلاص بشی اون طور که درسته.
شاد باشی عزیزم

هادی چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 07:34

آره؟

هادی چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 07:42

خیلی بده آدم پشیمون بشه....

هادی چهارشنبه 6 دی 1385 ساعت 15:54

بعضی وقت ها آدم به بعضی چیزا بی دلیل شک میکنه...
بی دلیل هم قضاوت میکنه...
حکم هم صادر میکنه ...اجرا هم میکنه
بعد میفهمه بی دلیل یکی رو از دست داده...
حالا میشینه افسوس می خوره...

مرد پرهیزکار پنج‌شنبه 7 دی 1385 ساعت 08:15 http://iparsaman.blogsky.com

برای همه آدما در بعضی موارد انتخاب همیشه سخته! اما نه اونقدر که غیر ممکن باشه!
با فکر کردن و مشورت با باتجربه‌ها و توکل٬ در نهایت در اکثر موارد میشه راه درست رو انتخاب کرد...
امیدوارم که تو هم بتونی بهترین راه رو انتخاب کنی...
موفق باشی...

مرد پرهیزکار
http://iparsaman.blogsky.com
iparsaman@gmail.com

دیانا جمعه 8 دی 1385 ساعت 14:36 http://justkhodam.blogsky.com

سلام
مریمی
حالتو میفهمم
کاری از دستم بر نیاد
فقط برات دعا میکنم
تو هم برام دعا کن

خوشه اشک شنبه 9 دی 1385 ساعت 11:38 http://rainiboy2.blogfa.com

زیبا بود
وقت کردی سر بزن
*************************************
چرا بامن فقط بامن
نمیشه چلچراغ چشم تو روشن
چرا باتو فقط باتو
نگاه من نمیشه لایق خواستن

نگاه کن من چه بی اندازه ازعشق تو پرهستم
چگونه در سیاهی دوچشمای تو گم هستم
چگونه میرسم باتو به دنیای شکوفایی
چگونه میشکنم بی تو در اندوه شکیبایی
چگونه میکشم باتو به دوشم بار تنهایی
چگونه میبرم باتو امروزو به فردایی
نذار تا اینهمه خواستن
سبب ساز جدایی شه
دلیل مرگ یک عشقه
هنوزباتو خدایی شه

چرا بامن فقط بامن
نمیشه چلچراغ چشم تو روشن
چرا باتو فقط باتو
نگاه من نمیشه لایق خواستن
نگاه من نمیشه لایق خواستن

من خودم و مسعود چهارشنبه 13 دی 1385 ساعت 21:26 http://3tadoost

مرکز مشاوره ی من خودم و مسعود در خدمت شماست !! (((:

خوبی ؟!

آنکه خود میدانی کیست دوشنبه 25 دی 1385 ساعت 12:49

مریم جان از ظواهر امر این چنین بر می آید که آنچه به من در آخرین دیدارمان نسبت دادید خود بدان مبتلا شدید و خدا میداند که من مبرا از عینیت ذهنیت شما بودم . اکنون توقف در این دوراهی به منزله مرگ احساس توست .. تو دیگر نمیتوانی نه مرا و نه او را دوست داشته باشی .. آری اینگونه است رسم زمانه که آدمیان در مرحله حرف چون بلبلانی مست به آواز خوانی مشغولند غافل از آنکه به پای عمل که میرسد
ـ ـ وای بر آدمیان ـ ـ

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد