زندگی شاید خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد !
زندگی شاید ریسمانی است که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد !
زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر می گردد !
یا عبور رهگذری باشد که کلاه از سر برمیدارد و به رهگذر دیگری با لبخند بی معنی میگوید:صبح بخیر !
زندگی شاید آن لحظه ی مسدود است که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد !
و در این حسی است ، که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت !
آه .....!!!! سهم من این است ..........! سهم من این است ...!!!
سهم من آسمانی است که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد !!!!
|