بیست و دو سال گذشت ! مثل برق و باد ... !
بیست و دو سال از اون روزی که مامان و بابای گلم منتظر اومدن اولین فرزندشون بودند گذشت !
بیست و دو بهار رو پشت سر گذاشتم با همه ی خوبی ها و بدی ها ... با همه ی زشتی ها و قشنگی ها ...
با همه ی مهربونی ها و بی معرفتی ها...!
و...
امروز نیز در یکی از زیباترین ، قشنگترین و بهترین روزهای خدای مهربون تولد بیست و دوسالگی ام را
جشن می گیرم!
تولدم مبارک ... !
|