فریاد راه هایی می جوید ودستانم ابدیت را !
عشق را و ثبات را !
دستانم بیهوده می جویند ولبانم بیهوده لب بر لبانی می گذارند که
اشارتی است بر مرگ!
صدای نی و صدای تارو پودهایی تنی که به لرزش در می آیند ؛
در امتداد لرزش صوت های هجران انقباض رگ های عشق
به درد می آورد قلب تپنده را !
لحظه ی بوسه بر مرگ نزدیک است !
نبض خسته خبر از مرگ می دهد ،
خبر از وداع!!
وداع دستانی که عشق را جست و نیافت ،
وداع دستانی که وصل را جست و نیافت ،
تنها یافته هایش خلاصه ای بود از نیافته هایش !
هجرهایش !
وصدای ناله آسای نی که آواز وداع را می نواخت .
|