قصه ی آسمون و گل !

 

یکی بود یکی نبود ! آسمون بود و یه عالمه ستاره ! با یه ماه نقره ای و یه خورشید طلایی !

دشت پر از گل بود ... گل های رنگارنگ و زیبا ... که شبها با لالایی و بوسه ی مهتاب می خوابیدند و

صبح ها با نوازش آفتاب بیدار می شدند ! زندگی در حال گذر بود ...

نهر ها جاری بودند و ماهی ها مثل هرروز و همیشه به فکر آب تنی و شیطنت ...!

قاصدکها به رسم زمونه یه عالمه حرف و سوغاتی داشتند از یه عاشق واسه معشوقش ...!

بلبل ها می خوندند و با آهنگ صداشون عالم رو مست می کردند ...!

آسمون هم اون بالا بالا ها شاهد این همه قشنگی ، اما منتظر و چشم به راه !

منتظر یه یار ، یه عشق پاک و دوست داشتنی ...!

روزها شب می شد و شب ها روز ! اما آسمون همچنان با انتظار دست و پنجه نرم می کرد ...!

تا اینکه از اون بالا چشمش افتاد به یه گل ...یه گل زیبا و بی عیب و مانند !

چشم از روی گل برنداشت ! شیفته ی کمال و زیبایی گل شد ...اون گل همونی بود که همیشه انتظارش رو

می کشید ...تصمیمش رو گرفت تا یه جوری به گل بفهمونه که مدت هاست عاشق و دل باخته اش شده !

یه شب که همه تو خواب ناز بودند ، آسمون آروم و قرار نداشت ، آخه اولین بار بود که دچار

 این حس زیبا شده بود!

با یه قطره شبنم ، گل نازش رو از خواب بیدار کرد ...بایه دنیا دستپاچگی هر چی تو دلش بود رو ریخت بیرون !

گل با تعجب به چشمای معصوم آسمون خیره شده بود و قدرت هیچ سخنی رو نداشت !

باورش نمی شد که آسمون با این همه بزرگی و عظمتش اون رو معشوقه ی خودش خطاب می کنه ...!

باورش خیلی سخت بود ... !!!!!

ولی هر چی آسمون بیشتر می گفت گل ناز کوچولو بیشتر ایمان میاورد و باورش آسونتر می شد !

آسمون می خواست که همه بدونند انتظارش تموم شده ،می خواست همه بدونند که عشقش رو پیدا کرده!

یه نفس عمیق کشید و فریاد زد :

گل من ، زندگی من ، دوستت دارم ...!

ناگهان گلبرگ های لطیف گل ناز نمناک شدند با اشکای گرم آسمون ...صدای آسمون نشسته بود تو

خونه ی دل گل ! گرمی این عشق رو زیر پوست تنش حس می کرد ...!

چه خوش لحظه ای بود ، پاک و آسمونی سرشار از بهترین و زیباترین ها ...!

نگاه آسمون و گل به هم دوخته شده بود و تنها صدای سکوت حاکم بود بر این محفل پاک و معصومانه که

ناگهان !

گل زیبا با شرم و حیا صدای سکوت رو تسلیم خودش کرد و از عشق و صداقت و یکرنگی

با آسمون سخن ها گفت!

با هم عهد بستند که مال هم باشند و مال هم بمونند ...عهد بستند که سایه ی آسمون رو

سر گل نازش باشه و عطر گل هم با همه ی زیبایی هاش تنها برای آسمونش ...

قول دادند که هرگز از هم دل نکنند !

قول دادند که لحظه های به یادماندنی و زیبا رو با هم بوجود بیارند ...!

آسمون و گل به رسم پیوند همیشگی شان عطر بارون رو تقدیم کردند به خاکیان آسمونی ،

تا مثالی باشند برای عشق های پاک و آسمونی ...!!!

 

 

 

نظرات 23 + ارسال نظر
عطش یکشنبه 1 مرداد 1385 ساعت 03:33 http://noorian.blogsky.com

هوالرفیق

با سلام و درود فراوان بر شما و وبلاگتان ضمن آرزوی سعادتمندی و تندرستی من باز هم سر زدم و سیراب شدم ...

اول این یه یادگاری رو از ما داشته باش :
هرکس که طعم محبت خدا و لذت مناجات با وی را چشید دل از همه دنیا برید و تنها عشق معشوق را سرلوحه خویش قرار داد.
خداوندی که میفرماید اگر بندگان میدانستند چقدر به آنها مشتاقم...
وای از این غفلت و امان از این دلهای خواب آلوده

بنده را نباید که به دو خصلت اعتماد کند :عافیت و توانگری ،که ناگاه در اثنای
تندرستی او را بیمار بینی و در اثنای توانگری تنگدست
هر کس مصیبتهای کوچک را بزرگ شمارد ،خدای او را به مصیبت های بزرگ
گرفتار فرماید
به یاد آورید که لذت ها پایان پذیرد و آثار زشت آن بر جای می ماند
ادب آن بس که آنچه از دیگران نپسندی از آن دوری گزینی
هر کس با حق در آویزد حق او را به سر در اندازد
از سخنان حضرت علی (ع) در نهج البلاغه



راستی دوست عزیز وبلاگ ما هم باز هم بروز خوشحال خواهم شد سر بزنید و نظرت رو بگی(راجح به مطالب و وبلاگ ) به امید دیدار شما
اگه قابل بودیم تبادل لینک داشته باشیم
عطش

! یکشنبه 1 مرداد 1385 ساعت 04:23 http://alldaytimes.blogsky.com

http://drmlicense.one.microsoft.com/pdrm/en/welcome.asp?challenge=AAEAAZdrTo7jWhwa8D32nzYtyVdf*ylJA5Maqo7hElUe4h*DXIQDPcVYSyMgsYRiok7Ujw!ysQyTcvP35cLCXdDaiJPnTGEYibEk7OZ4vcsRtMxP2!3tcyq66s4J7O8G8Z9SzvYz19lP3YcDfkNNWKFJ7lY4nXc3P*XUNpkfav6O1bz9IH1JrjSHHZiwGo2Q9rMk2nLUZhnHNM!UyDsE81HzEAyyrBob2A!9kaQK5Oo0uAFtPHjduVV3Qz56jfuVblfImWbitVmj&DRMVer=1.4&embedded=true
***
سلام
داشتم وبلاگ شمارو می خوندم
سه بار این اتفاق افتاد
به صورت اتوماتیک وبلاگ شما می ره به همون آدرسی که اون بالا براتون کپی کردم
خودتم یه امتحانی بکن .. ببین مشکل کار کجا هستش

هادی یکشنبه 1 مرداد 1385 ساعت 07:34

بابا تو دیگه کی هستی...دست هادی رو بستی

من خودم و مسعود یکشنبه 1 مرداد 1385 ساعت 13:11 http://3tadoost.blogsky.com


مثل همیشه زیبا بود ... (:

مهرنوش دوشنبه 2 مرداد 1385 ساعت 10:28

خیلی زیبا بود
مریم دوستت دارم

پرنده تنها دوشنبه 2 مرداد 1385 ساعت 11:44 http://parande-tanha.blogsky.com

کاش همه آدما مثل اون گله بودن ...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 3 مرداد 1385 ساعت 07:17

من گوشیمو میخوام.....
یالا

ماهان سه‌شنبه 3 مرداد 1385 ساعت 11:24

منو یادته ؟

رضا......یاور همیشه مومن سه‌شنبه 3 مرداد 1385 ساعت 17:58 http://reza169.blogfa.com

سلام یار مهربان
خوبید؟
ممنونم از اینکه به من سر زده بودی
متنت عالی بود ...
لذت بردیم
شاد زی مهر افزون

نازیلا چهارشنبه 4 مرداد 1385 ساعت 09:32 http://www.avayesang.blogfa.com

سلام

خوبی ؟وبلاگ قشنگی داری

منم آپم خوشحال میشم سر بزنی

بای

مرد پرهیزکار پنج‌شنبه 5 مرداد 1385 ساعت 07:02 http://iparsaman.blogsky.com

سلام مریم جان:
این نوشتت یکی از قشنگترین نوشته‌هات بود!
همون روز اول خوندمش٬ اما ‌‌‌‌نشد کامنت بذارم!
برای کامنت‌های قشنگت هم ممنون٬ تو همیشه به من لطف داری!!!
موفق باشی...

مرد پرهیزکار
http://iparsaman.blogsky.com
iparsaman@gmail.com

صدر پنج‌شنبه 5 مرداد 1385 ساعت 11:47 http://khodkar.blogsky.com

سلام!
.... و شاید این یک درس است !
..... و شایدد این یک نگاه است !
..... و شاید این یک رابطه ماندگار است!
..... و شاید که نه حتما جاودانه است !
موفق باشی
صدر

مازیار پنج‌شنبه 5 مرداد 1385 ساعت 14:03 http://future2010.blogsky.com

سلام مریم گل بهاری من
خیلی زیبا بود
ای باقالوا
ای زیبا نویس
شیرنیت محفوظه
ای شرینی وبلاگ خور
موفق باشی

نسرین جمعه 6 مرداد 1385 ساعت 12:14 http://shaghayegh-sorkh.blogfa.com/

سلام مریم جون ممنون که سر زدی. خیلی زیبا و با احساس نوشتی. بازم به من سر بزن. موفق باشی.

رز آبی جمعه 6 مرداد 1385 ساعت 18:27

سلام٬ خوبی ؟

مرسی مریم جون از لطفت و تبریکت X:

قصه ات خیلی شیرین و دوست داشتنی هستش ... کاش تو حقیقت هم بود از این چیزا ...

میبینم که تو هم مثل من حسابی فضولی D:

راستش مریم جون نمی دونم ... شاید خسته ام ... شاید گرفتارم و وقت ندارم ... شاید نمیخوام دیگه کسی حرفامو گوش کنه ... نمیدونم مریم جون ... بیخیال ...

دلت خندون باشه مریمی X:

سلام مریم جان

از لطفت ممنون . بازم منتظر حضور سبزت هستم . شما هم وبلاگ با احساس و قشنگی داری.

سانای شنبه 7 مرداد 1385 ساعت 11:28 http://www.sanay.blogfa.cpm

سلام مریم عزیزم
چه داستان قشنگی به خدا خیلی به دلم نشست ولی کو از این عشقها پیدا نمیشه و نیست
ممنونم که منوخبرم کردی بازم بیا به این خونه منهم سر بزن

سوگند شنبه 7 مرداد 1385 ساعت 15:07 http://myweb.mihanblog.com

یک نگاه متفاوت همیشه زیباست . بهترین ثانیه ها را براتون ارزو می کنم

دو پرنده یک پرواز شنبه 7 مرداد 1385 ساعت 19:00 http://2birds.blogsky.com

درود بر شما
همین نزدیکی ها یه کلبه هست که سخت منتظر ورود شما به اونجاست آخه واسه یه روز بزرگ جشن گرفتم.....
منظر حضور گرمتون در محفل مون هستم البته که با حضور شما این محفل جون می گیره !!!!
منتظرتونم
سبز و شاد باشین
****ف ع ل ا****
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨) ¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨منتظرتم ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*´¨)
نگاه می کنم نمی بینم چشم مرا هوای تو پر کرده...گوش می کنم نمی شنوم گوش مرا صدای تو پر کرده.....

بازیگر عاشق دوشنبه 9 مرداد 1385 ساعت 14:23 http://www.cinema11.blogfa.com

سلام
من بازیگر عاشقم
یه سر بزن و نظرت رو درباره لینک به لینک و فیلم مورد علاقت بگو
شما رو وب سایت کاکتوس cactos به من معرفی کرد

حامد سه‌شنبه 10 مرداد 1385 ساعت 08:39 http://hamed62.blogfa.com

سلام چطوری دختر؟
راستی......................................................

مرد پرهیزکار سه‌شنبه 10 مرداد 1385 ساعت 12:00 http://iparsaman.blogsky.com

سلام:
چطوری؟
چرا آپ نمی‌کنی تنبل خان؟...

مرد پرهیزکار
http://iparsaman.blogsky.com
iparsaman@gmail.com

احمد چهارشنبه 11 مرداد 1385 ساعت 20:18

گل زیبا با شرم و حیا صدای سکوت رو تسلیم خودش کرد و از عشق و صداقت و یکرنگی

با آسمون سخن ها گفت!

سلام
من خیلی بی معرفتم
قبول دارم
ولی فراموشت نکردم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد