سالگرد جدایی ...

! واسه همیشه از دلم می خوام بزارمت کنار 

 تموم بی وفایی هات از تو بمونه یادگار !

یک سال گذشت...یک سال از اون روزی که برای همیشه رفتی گذشت...

یک سال بین من و تو یه دنیا فاصله پررنگ شد!!!

یک سال از اون روزی که شبها و روزهام برام شده بود جهنم گذشت...!

انگار همین دیروز بود که تا صبح چشمام به یه نقطه ای خیره شده بودو مثل بارون می بارید...

انگار همین دیروز بود که تنها با یک کلام ساده به همه چی خاتمه دادی ؟!

چقدر انتظار کشیدم...چقدر حسرت خوردم...چقدر......چقدر بد گذشت...!

انگار که خواب می دیدم !!!!!

چه خواب تلخی بود! کاش خواب بود...کاش وقتی بیدار می شدم تو رو می دیدم

با یه عالمه عشق و یکرنگی!

کاش یه ذره اراده داشتی! کاش انقدر بچگانه رفتار نمی کردی!

کاش کلید قلبمو گم نمی کردی...کاش مغرور نبودی...کاش ساده نمی گذشتی...

کاش بودی و 8 بهمن امسال رو با همدیگه جشن می گرفتیم و یک سال دیگه به

خاطره های قشنگمون اضافه می کردیم ، نه اینکه منو به این همه غم و ماتم بنشونی !!!

کاش..........!!!کاش من انقدر ساده نبودم .....!!!!

اما من بیدار بودم... و تو بچگانه رفتار کردی ...مغرور بودی...ساده گذشتی...

و من ساده بودم...صادق بودم ....... کاش ......!!!!!!!!!!

تو تقویم زندگیم 8 بهمن 83 بزرگترین و غم انگیزترین فاجعه ی زندگیم شد...!!!!

لعنت به 8 بهمن

خیلی سعی کردم مثل تو باشم ... مثل تو به سادگی قشنگترین روزهای زندگیمو فراموش کنم...

اما نشد ... من حس فراموشی ندارم...نمی دونم چرا خدا منو بدون حس فراموشی آفریده ؟!

اصلا مگه میشه آدم بهترین و قشنگترین روزهای زندگیشو فراموش کنه؟

مدتهاست دارم به خودم می قبولونم که زندگی مثل یک قصه است و

همه ی قصه ها یه جوری یه جایی یه روزی تموم میشن...

شاید قصه ی من و تو هم اینجوری باید تموم می شده ! اما خیلی بد تموم شد ...

کاش من و تو این رسمو بهم می زدیم و هیچ وقت قصمون نقطه ی پایان نداشت....!!!!

 

 

نظرات 20 + ارسال نظر
الهام شنبه 8 بهمن 1384 ساعت 03:44 http://www.tanhabayadeto.blogsky.com

سلام
خیلی رمانتیک موفق باشی
الهام از هنوز پیداش نکردم

بی آشیانه شنبه 8 بهمن 1384 ساعت 05:07 http://eshghyahavas.blogsky.com

سلام مریم گلم:
چه جمله قشنگی نوشتی!
"کاش من و تو این رسمو بهم می زدیم و هیچ وقت قصمون نقطه ی پایان نداشت"
فدای سرت که رفت٬ شاید خدا خیلی دوست داره و می خواد که قلبی بزرگتر و عاشق تر نسیبت کنه!!!
اینقدر خودت رو عذاب نده٬ اینقد به خودت سخت نگیر.
سبز باشی...

بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com

من خودم و مسعود شنبه 8 بهمن 1384 ساعت 07:41 http://3tadoost

ببینیمو تعریف کنیم !!

پ.ن : امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشی (:

سیاوش شنبه 8 بهمن 1384 ساعت 07:45 http://www.tanbooremast.blogsky.com

من پرومته‌ی ِ نامُرادم
که کلاغان ِ بی‌سرنوشت را از جگر ِ خسته سفره‌ئی جاودان گسترده‌ام
سلام مریم جان مطلب زیبایی نوشتی . ولی زیاد سخت نگیر . همیشه آدم هایی هستند که از سرنوشت بیشتر از تو شاکی هستند . خوش باشی و سلامت.

مازیار شنبه 8 بهمن 1384 ساعت 08:56 http://future2010.blogsky.com

سلام مریم جانم ...
هیچ وقت هیچ وقت حسر چیزهائی رو که از دست دادی نخور
اینو بدون که خیلی ها دوست دارن .
هر کسی هم که از تو جدا شد واسه اینه که تو رو نشناخت .
اصلا حسرت نخور نا امید نباش .
به روزهای قشنگی فکر کن که پیش روت خواهد بود .
تقریبا همه ما یه بار همچین شکستی رو تجربه کردیم .
اما بدون که افسوس خوردن چیزی نیست جز خرد شدن .
پس:
بابا بی خیال فرش که دونیا موکته (اون هم موکت پالاز)
موفق و شاد باشی .
دوستاره همیشگی تو مازیار از کلبه آبی

پرنده تنها شنبه 8 بهمن 1384 ساعت 12:06 http://parande-tanha.blogsky.com

ایول
شعر اولت خیلی باحال بود
اینا رو ولش کن
برف بازی رو بچسب
آره ، من دارم آمادگی های لازم رو کسب میکنم .

سلام خوبی عزیز
وبلاگت خیلی خیلی خیلی باحاله
اگه شعرهای عشقولانه دوست داری بیا در وبلاگم
قوربانت بنیامین(پسر جهنمی رشت)
Bye

فرامرز شنبه 8 بهمن 1384 ساعت 16:59 http://faramarzjoon.blogsky.com

سلام مریم جان ...یادت باشد پرنده پرواز را دوست دارد ...پس پرنده باش تا همیشه در فکر به آسمان رسیدن باشی ....همه چیز خاطره می شود ..از خاطره ها تجربه بیاموز که زندگی زیباتر از این حرفهاست .....( لابد میگی من که لالایی بلدم چرا خودم خوابم نمی بره ) شاد باشی

حامد شنبه 8 بهمن 1384 ساعت 18:12 http://hamed62.blogfa.com

سلام مریم جان
توی حرفات یه نوع حس غریب وجود داشت ولی سعی کن فقط به آینده فکر کنی
با خوندن حرفات ناراحت شدم و نمیدونم کجای کار به بن بست خوردی ولی ناراحت نباش همه چیز درست می شه
راستی ممکنه آدرسه میلتو بدی؟

سلام عزیز
با تبادل لینک به لینک موافقی
من وبلوگت رو لینک کردم تو هم این کا رو بکنی tank's
Bye

دیانا یکشنبه 9 بهمن 1384 ساعت 00:10 http://juskhodam.blogsky.com

سلام
نمیدونم چی بگم
اینکه بگم باید فراموش کنی میدونم سخته
یعنی اصلا نمیتونی اینکارو کنی
اما میگم که باید خودتو با این شرایط وفق بدی
باید زندگی رو از نو بسازی
و جوری زندگی کنی دیگه از این اتفاقات ناگوار در زندگیت بوجود نیاد
موفق باشی خانمی

ریتا یکشنبه 9 بهمن 1384 ساعت 13:11 http://personne.persianblog.com

عجیبه وقتی این متنتو خوندم یاد خودم افتادم با این تفاوت که الان ۴ سال از اون زمان می گذره. شاید حوصله کنی و یک متن که در این مورد تو وبلاگم نوشتم رو بخونی.تو آرشیوم باید باشه.اما باز هم می گم. سخت ترین دوران زندگی من هم همون زمان بود. که احساس افسردگی- حقارت و تنهایی می کردم.اما زمان گذشت. بزرگتر شدم. تجربه های تازه به دست آوردم و آلان اون و خاطراتش در من هیچ احساسی ایجاد نمی کنن. نه عشق نه نفرت بلکه بی هوشی کامل.تو هم به خودت بیا. اعتماد به نفست رو پیدا کن و اول از همه سعی کن برای خودت زندگی کنی. من بهترین دوران جوانی و زندگیمو به خاطر یک هوس باز از دست دادم. تو اشتباه من رو تکرار نکن. امیدوارم شاد موفق سر زنده و امیدوار باشی.دوست تو

مهدی یکشنبه 9 بهمن 1384 ساعت 17:05 http://www.gereftedel.blogfa.com

همیشه واسه رفتن و بریدن هزارو یک بهونه داریم ... دریغ از ...
اما دریغ از حتی یه دلیل ساده ...
بهونه زیاده و دلیل کیمیا ...
مریم عزیز ...!
مریم پاک ...!
جشن دلتنگی نوشتی ؟
به به ... چه جشنی گرفتی ... !
جشن دلتنگیت مبارک ...
یعنی ما آدمها واقعا فراموشکار شدیم که لبخندها ... قولها و زمزمه های عاشقانه روزهای خوش رفته رو براحتی انکار می کنیم ...؟
در برابر جشن دلتنگیت بهتره سکوت کنم ...
آره ... این بهتره ...
راستی سلام ...

مهرنوش یکشنبه 9 بهمن 1384 ساعت 17:52

مریم تو دلت رو به کسی دادی که شکستن هنرش بود عزیزم
میدونم توی این یه سال چی کشیدی
خدایا! خدایا!
چقدر سخته جدایی!!!
می ترسم می ترسم
بمیرم و....
مریم جونم اون لیاقتتو نداشته.اینو مطمئن باش
قشنگترین وبلاگ مال مریم جونمممممممممم

حامد یکشنبه 9 بهمن 1384 ساعت 20:35 http://hamed62.blogfa.com

تو این چند وقت خیلی از بلاگ هارو گشتم ولی این انگار با تمامی بلاگ ها فرق داره ...
نمی دونم چرا ولی باور کن!
راستی ازت خواسته بودم ...

صدر دوشنبه 10 بهمن 1384 ساعت 09:25 http://khodkar.blogsky.com

سلام!
بذار به حساب یک تجربه سنگین و تلخ اما آموزنده و کارا!
موفق باشی
صدر

شبنم دوشنبه 10 بهمن 1384 ساعت 22:44 http://www.shabnambanoo.mycloob.com

بیاو یه لطفی به خودت کن و سعی کن دیگه نه به خودش نه به خاطره های به اصطلاح قشنگتون فکر نکنی .... تا وقتی بخوای راجع به تمام خاطره هات فکر کنی فراموشش نمی کنی تمام هدیه هاش و بریز دور یا بزار یه جایی که نبینیش هر چیزی که تو رو به یادش می ندازه از نظرت دور کن...
تا کی می خوای اسیره خاطره هایی باشی که ناراحتت کنه و برات حسرت بیاره ؟! حیف فکر قشنگت نیست که با این جور چیزا خرابش کنی؟!

مائده دوشنبه 10 بهمن 1384 ساعت 23:54 http://hezaro.1shab.mihanblog.com

سلام
خیلی ناراحت شدم

دیزل سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1385 ساعت 06:58

سلام مریم جان. آدم وقتی این چیزا رو می نویسه همه سعی می کنن یه جورایی به آدم دلداری بدن. ولی من این کار رو نمی کنم من می خوام یه نصیحت بهت بکنم که یه روزی یه جایی یه نفر به من گفت و همون شد سرلوحه زندگی من . ( تجربه معلم سخت گیریه که اول درس میده بعد امتحان می گیره) گفتنش سخته ولی اینم مثل اونای دیگه فقط یه تجربه بود . ازش بگذر ...

مرتضی شنبه 15 مهر 1385 ساعت 00:06

لطفا دیگه نگو لعنت به ۸ بهمن چون من متولد ۸ بهمنم .داشتم تو اینترنت میگشتم در مورد ۸ بهمن که داستانتو خوندم .شاید خودتم مقصر باشی؟شاید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد